حرمت تبذیر از نظر آیات قرآن کریم

﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا *** إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیاطِینِ وَکَانَ الشَّیطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا﴾[1] .

نخست باید ببینم که معنای تبذیر چیست؟ آنچه از کلام اهل لغت استفاده می‌شود، ‌تبذیر عبارت است از اینکه انسان مال خود را بی حساب پخش کند چنانچه کشاور بذر را در زمین پخش می‌کند، مُبذّر نیز مال خود را بی حساب پخش می‌کند، البته با یک قید و آن اینکه از آیه کریمه استفاده می‌شود که محل تبذیر فساد است، یعنی آدم مبّذر مال خودش را در راه فساد و معصیت پخش می‌ کند نه در راه صلاح.

از کدام فراز آیه فهمیده می‌شود که مبذّرین اموال شان را در راه فساد و معصیت پخش و مصرف می‌کنند؟ از اینکه خداوند مبذرین را اخوان شیاطین معرفی کرده است.

بنابراین، ‌تبذیر پخش مال است بدون حساب و کتاب، اما با این تفاوت که پخش بذر و دانه غالباً یا همیشه برای صلاح است، اما این آدم (مبذّر) همیشه اموالش را در ر اه فساد پخش می‌کند، مثلا در ر اه خمر و مسیر و غیر ذلک اموالش را پخش می‌کند.

 

بین اسراف و تبذیر از نسب اربعه عام وخاص مطلق استولذا ما باید بین اسراف و تبذیر فرق بگذاریم ، به نظر من بین اسراف و تبذیر از نسب اربعه عموم و خصوص مطلق است، چون اسراف این است که انسان در صرف اموالش از حد تجاوز کند، گاهی تجاوز از حد حرام است و گاهی حرام نیست، بلکه یا مکروه و یا مباح است، مثلاً کسی که می‌تواند با یک لباس پنجاه هزار تومانی زندگی کند، اگر لباس یکصد هزار تومانی بخرد، این کار به یک معنی اسراف است، اما حرام نیست، در اسراف فقط تجاوز از حد مطرح است، یعنی از آن حد تجاوز می‌کند، گاهی ممکن است تجاوز از حد حرام باشد، و گاهی ممکن است تجاوز از حد مکروه و یا مباح باشد.

اما تبذیر صرف مال است در خصوص فساد، پس هر تبذیری اسراف است، اما بعض الإسراف لیس بتبذیرٍ، من از آیه مبارکه استفاده می‌کنم که تبذیر اخصّ است، اما اسراف اعم می‌باشد، چون اسراف پنج مرحله داشت، مثلاً اسراف در انفاق حرام نیست، اینکه انسان در انفاق از حد تجاوز کند و چیزی برای خودش باقی نگذارد،‌ این حرام نیست، اما اسراف است، اما تبذیر فقط مخصوص صورت حرام است، از اینکه مبذرین را برادران شیاطین شمرده و در کنار اخوان الشیاطین آورده، می‌فهمیم که اسراف اعم و تبذیر اخص می‌باشد.

﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ.. ﴾،هنگامی که این آیه مبارکه نازل شد، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فدک را به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) داد، هر چند این آیه مبارکه خطاب به پیغمبر اکرم است، اماخطاب به ‌آن حضرت، دلیل نمی‌شود که بگوییم اختصاص به پیغمبر دارد، افضل القُرُبات این است که انسان به ذوی القربی، به مسکین و به ابن سبیل کمک کند، بعداً می‌فرماید:﴿ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا﴾، یعنی نمی‌فرماید: ﴿و لا تسرف﴾. چرا؟ چون جای ﴿لا تسرف﴾ گفتن نیست و ﴿لاتسرف﴾ در اینجا غلط است ولذا نفرموده ﴿لا تسرف﴾، بلکه فرموده: ﴿ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا﴾، از این معلوم می‌شود که می‌خواهد دو حکم متباین و دو حکم مستقل را بیان کند، آیه مبارکه می‌فرماید: به ذوی القربی، به مسکین و به ابن سبیل کمک کنید، حکم دیگر اینکه: ﴿وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا﴾ یعنی اموال خود را در راه فساد مصرف نکنید، دومی مکمل اولی نیست، بلکه یک حکم مستقل می‌باشد، در واقع می‌خواهد عرب را هدایت کند، چون آنها اموال خودشان را در راه خمر و فساد و زنا به کار می‌بردند، از این رو، قرآن کریم می‌فرماید: این کار را نکنید، بلکه اموال خود را در راه خیر،‌ یعنی در راه ذوی القربی، مساکین و ابن السبیل مصرف کنید، ولذا در اینجا نمی‌تواند بفرماید:﴿ فلا تسرف﴾ چون اینجا جای ﴿و لا تسرف﴾ نیست، چون گفتن:ِ﴿لا تسرف﴾ در جایی درست است که مربوط به ماقبل باشد و حال آ‌نکه این فقره مربوط به ماقبل نیست، ولذا من نوشته‌ام که:﴿ هذه الآیه متضمنه للحکمین﴾، یعنی این آیه مبارکه حامل دو حکم مختلف است، حکم اول حکم اصلاحی است و می‌خواهد بفرماید اگر مال خود را خرج می‌کنید، در این راه خرج کنید، اما حکم دوم جنبه سلبی دارد، یعنی اینکه اموال خود را در راه فساد مصرف نکنید، ولذا گفتیم:﴿ کلُّ تبذیرٍ إسرافً و لیس کلُّ تبذیرٍ اسرافاً﴾.

﴿تبذیر﴾ در حقیقت در جانب فساد است، ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ﴾ اولاً، ﴿وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا﴾ ثانیاً، در واقع دو حکم متباین و مختلفند نه اینکه مکمل همدیگر باشند، در واقع جامعه را رهبری می‌کند که چنین کنید، یعنی در آنجا مصرف بکنید، اما در اینجا مصرف نکنید، نباید دومی را متمم و مکمل اولی بگیریم، چون غلط می‌شود، بلکه دو حکم متباین و مختلف‌اند.

 

التفسیرالآیه تتضمّن البذل المحمود و البذل المذموم،‌ أمّا الأوّل فهو إیتاء القربی حقّه و المسکین و ابن السبیل، و أمّا الثانی، فهو ما نحن بصدد تفسیره.

أقول: لما انتهی سبحانه من ذکر المحمود فی الآیه، بدأ بالکلام عن البذل المذموم الرّائج عند العرب یوم ذاک، و هو التبذیر و الذی یُعرَّفُ بأنّه التفریق، وأصله أن یفرّق ماله کما یفرّق البذر، إلّا أنّه یختصّ بما کان علی سبیل الإفساد و المعصیّه و صرف المال فی غیر وجهه کما صرّح به الطبرسی فیما مرّ.

و بالجمله، الآیه تتضمّن بیان حکمین مختلفین، الأوّل طریق الإصلاح المال، و الثانی طریق إفساد المال، و لیس حکم الثانی متمّماً لحکم الأوّل.

انسان کراراً این آیه مبارکه را در قرآن کریم می‌خواند، اما غافل است از اینکه این آیه مبارکه حامل دو حکم متباین و مختلف است، یعنی توجه ندارد که حامل دو حکم مختلف و متباین است و نیز توجه ندارد که یکی جبنه اصلاحی دارد و دیگری جنبه افسادی. ما از کلمه ﴿تبذیر﴾ می‌فهمیم که این حکم مستقل است.

قوله: ﴿وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا﴾: أی لا تُفَرِّق ما أعطاک الله من المال فی الفساد و المعصیّه، کصرفه فی الخمر و اللّذات المحرّمه و لیالی السمره – یعنی شب نشینی همراه با گناه و معصیت – إلی غیرذلک من الموارد الّتی یصرف المال فیها و لا یعود بخیر علی الفرد و لا علی المجتمع.

پرسشممکن است کسی در اینجا بپرسد که انسان نسبت به اموال خودش سلطه دارد، ولذا می‌تواند هر گونه که دلش خواست در آن تصرف کند، یکی دلش می‌خواهد که آن را در راه لذّاتِ مُحرّم به کار ببرد، چرا شرع مقدس جلوی آن را می‌گیرد؟

پاسخپاسخش این است که این مال در حقیقت مال خداست، و خدا این مال را به این جهت به شما داده که آن را در راه خیر و مصلحت مصرف کنی نه در راه فساد و معصیت ( المال مال الله، و الناس عباد الله)،‌ این مال، مال تو نیست، بلکه مال خداست و خدا آن را برای این به شما د اده که در جهت خیر و صلاح مصرف کنید نه در جهت فساد و معصیت.

و وجه النهی واضح، لأنّه سبحانه جعل المال لرفع الحاجات و الضروریات و ما یقع فی حدود تطویر و سائل العیش، فصرفه فی غیر هذه المواضع إضاعه للمال و موجب للحرمان، ولذلک تؤکّد الآیه و تقول:﴿ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا﴾ .

و ربّما یفسّر التبذیر بالإسراف، و الظاهر أنّ الثانی أعمّ من الأوّل، فکلّ تبذیر إسراف،‌ و صرف المال فی اللهو و الشهوه و الخمر و المیسر، تبذیرٌ و إسرافٌ، و لکن بعض الإسراف لیس تبذیراً کما إذا اشتری ثوباً بمئه دینار للبس، مع امکانه أن یشتری ثوباً بخمسین دیناراً، و کلّ من الثوبین یؤمّن حاجاته الفردیه و الاجتماعیه، غیر أنّ شراء الثوب الغالی إسراف و خروج عن الاعتدال، لأنّ ما اشتراه یعادل الثمن الذیّ بذله فی مقامه.

الآیه الثانیه﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیاطِینِ وَکَانَ الشَّیطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا﴾﴿مُبَذِّر﴾ کسی است که پولش را در خمر و قمار و راه حرام مصرف می‌کند، مبذر برادر شیطان است.

قرآن کریم در این جمله کوتاه دو مطلب را بیان می‌کند، یکی اینکه راه آدم مبذر با راه شیطان یکی است.

ثانیاً، شیطان نسبت به رب و پروردگارش کافر است، هردو بیان می‌خواهد، چرا آدم مبذر اخوان شیاطین و ‌هم فکر شیطان است؟ چون قرار بود جناب شیطان آن قدرتی که خدا به او داده در راه اطاعت خدا مصرف کند، ولی او به عکس عمل کرد و همه را در راه معصیت مصرف نموده، مبذّر نیز اموالی را که خدا داده، بجای اینکه آنها را در راه اطاعت خدا مصرف کند، آن را در راه معصیت خدا مصرف می‌نماید، از اینجا می‌فهمیم که برای هر فردی از ما یک شیطانی گمارده شده است، یک شیطان نداریم، بلکه شیاطین داریم، ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیاطِینِ وَکَانَ الشَّیطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا﴾ معلوم می‌شود که بر هر مبذری، شیطانی است، شیطان قدرت خود را در معصیت مصرف می‌کند، این آدم (مبّذر) هم مال خود را در معصیت مصرف می‌کند، مبذر اخ و برادر شیطان است، یعنی هردو همفکرند، هم نظر و هم رأی هستند، شیطان قدرت خود را در معصیت مصرف می‌کند،‌ این آدم (مبذّر) هم مال خود را در معصیت مصرف می‌کند، اخ و برادرند، یعنی همفکرند،‌هم رأی و هم نظرند، ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیاطِینِ وَکَانَ الشَّیطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا﴾ از آیه دیگر می‌فهمیم که برای هر انسانی یک شیطانی است، ﴿وَقَیضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَینُوا لَهُمْ مَا بَینَ أَیدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَیهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنَّهُمْ کَانُوا خَاسِرِینَ﴾[2] .

ترجمه: ما برای آنها همنشینانی (زشت‌سیرت) قرار دادیم که زشتیها را از پیش رو و پشت سر آنها در نظرشان جلوه دادند؛ و فرمان الهی در باره آنان تحقق یافت و به سرنوشت اقوام گمراهی از جن و انس که قبل از آنها بودند گرفتار شدند؛ آنها مسلما زیانکار بودند!

کلمه: ﴿قُرَنَاءَ﴾ جمع قرین است، یعنی شیطان، معلوم می‌شود که در کنار هر فردی یک شیطان است، یک رأس الشیطان داریم و آن شیطانی است که آدم و حوا را لغزاند، او در رأس شیاطین قرار دارد، بقیه هم در واقع بچه‌های او هستند، ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیاطِینِ وَکَانَ الشَّیطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا﴾.

وجه شبه چیست؟ چون هردو‌(مبذّر و شیطان) نیروی خود را در معصیت و فساد به کار می‌برند نه در صلاح، ﴿وَکَانَ الشَّیطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا﴾، ﴿رب﴾ به معنای صاحب است، ربّ الدار، یعنی صاحب خانه، رب‌ الدابّه، یعنی صاحب فرس، شیطان بجای اینکه اطاعت از رب و پروردگارش بکند، کفران نعمت کرد، ‌اینجا جای اله و جای خالق نیست، بلکه فقط جای رب است، رب به معنای صاحب است، خداوند صاحب شیطان است، شیطان بجای اینکه اطاعت از رب و پروردگارش بکند، کفران نعمت کرد، از اینجا می‌فهمیم که در ترجمه‌های قرآن وقتی که به کلمه ﴿ رب﴾ می‌رسند، ﴿رب﴾ را به گونه دیگر معنی می‌کنند و حال آنکه رب معنی پروردگاه است نه به معنای خدا، در حقیقت خداوند برای خودش مقامات و اسمائی دارد که یکی از اسمائش رب است، از این نظر که این عالم و بشر را می‌چرخاند، و بشر تحت سیطره اوست، نعمت می‌دهد و نقمت می‌دهد، به او رب می‌گویند، ولذا ما چند قسم توحید داریم، توحید الوهی داریم، توحید خالقی داریم و توحید ربوبی داریم، توحید الوهی آن است که بگوییم یکی است و مثل ندارد، خالق یکتاست، و جهان یک خالق دارد نه دو خالق، ربوبیت به معنای کارگردانی است،‌جهان یک کار گردان دارد و آن هم خداست، اگر بقیه کارگردان‌ها داریم، همه زیر نظر حق تعالی ا ست، کلمه ﴿ رب﴾ به معنای صاحب است، انسان باید مطیع ربّ و صاحبش باشد، ولی این آدم (مبذّر) کفران نعمت کرده.

و أمّا وجه التنزیل، أوالاشتراک، فهو أنّه سبحانه أعطی کلّ شیطان نعماً لیصرفها فی طاعه‌الله، و لکنّه یجحد نعمه الله و یصرفها فی سبیل إغواء الناس و حملهم علی المعصیه، فیعدّ مبذّراً للنعمه، و یکون أخاً لمن یصرف المال فی غیر وجهه.

و أمّا کون الشیطان کفوراً فواضح بنفس البیان، ‌حیث إنّ أخا الشیطان یصرف ما أوتی من القوی فی غیر طاعه الله، فأخو الشیطان و أولادهم کلّهم قد جحدوا نعمه الله بصرفها فی غیر محلّها.

یقول الإمام الأمیر المؤمنین (علیه السلام):﴿ اَلا وَ اِنَّ اِعْطاءَ الْمالِ فى غَیْرِ حَقِّهِ تَبْذیرٌ وَ اِسْرافٌ وَ هُوَ یَرْفَعُ صاحِبَهُ فِى الدُّنْیا وَ یَضَعُهُ فِى الاَّْخِرَهِ وَ یُکْرِمُهُ فِى النّاسِ وَ یُهینُهُ عِنْدَ اللّهِ﴾ [3]

ترجمه: آگـاه بـاشـیـد کـه بخشیدن مال (بیت المال ) در مورد ناشایست ، اسراف و تبذیر است و اسراف گرچه صاحبش را در دنیا بالا مى برد ولى در آخرت ساقطش مى نماید. و در میان مردم عزیز مى دارد ولى در نزد خدا پست و خوارش مى سازد.

البدعه و التشریع فی الذکر الحکیمکلمه بدعت در فارسی به معنی نوآوری است، چیزی که سابقاً نداشته باشد،‌ یعنی اگر چیزی سابقه داشته باشد، آن بدعت نیست و به آن بدعت نمی‌گویند، ‌بدعت امر نوآور است، چیزی که نمونه نداشته باشد، بدون مثال سابق انسان آن را ایجاد کند، به بدعت می‌گویند. ﴿ قُلْ مَا کُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ﴾[4] ، بگو: من پیامبر نوظهوری نیستم، یعنی قبل از من هم پیغمبرانی بوده‌اند.

معلوم می‌شود که بدعت چیزی است که ممامثل و همراه و همسان نداشته باشد، نو آوری، نوآوری کار بدی نیست، بلکه ‌بستگی دارد که مورد چه باشد، چند نفر از اهل لغت به این مطلب تصریح می‌ کنند که بدعت به معنای نو آوری است، یعنی چیزی که همسان و مماثل نداشته باشد.

مثلاً کسی، یک طرحی را برای یک خانه می‌ریزد که این طرح سابقه نداشته، این یک امر بدیع است، ‌ولذا قرآن در باره خداوند می‌ فرماید:﴿ بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یقُولُ لَهُ کُنْ فَیکُونُ﴾[5] .

در آیه دیگر می‌فرماید:﴿ بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنَّى یکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَکُنْ لَهُ صَاحِبَهٌ وَخَلَقَ کُلَّ شَیءٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ﴾[6] یعنی آسمان‌ها را آفریده بدون اینکه قبلاً مماثلی داشته باشند، یعنی این طور نبوده کسی قبلاً آسمان‌ها و زمین را ساخته باشد، خدا از او تقلید کرده باشد.

قال الخلیل:«البَدعُ: إحداث شیء لم یکن له من قبلُ خَلقٌ و لا ذِکرٌ و لا مَعرِفَهٌ …،‌ البِدعُ الشیء الذی یکون أوّلاً فی کلّ أمر کما قال الله تعالی: ﴿ قُلْ مَا کُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ﴾: أی لستُ بأوّل مرسل» [7]

فالخلیل بیّن معنی اللفظین المشتقین من ماده واحده.

اینکه من اولی را بَدع – به فتح باء – خواندم و دومی را بِدع – به کسر باء – خواندم، در اولی صفت فعل است، در دومی صفت مفعول است، اولی صفت فعل است، البَدع إحداث شیء، اما در دومی موصوف را می‌گوید:﴿ الشیء الذی یکون أوّلاً فی کل أمر.

جناب خلیل از اصحاب امام صادق (علیه السلام) است و در سال:170 فوت کرده است، ایشان مخترع علم عَروض است و در عین حال لغوی هم است، ظاهراً اولین کتابی که در لغت نوشته شده، همین کتاب جناب خلیل بنام العین است.

و قال ابن فارس:« البدع: له اصلان، ابتداع الشیء و صنعه لا عن مثال، و الآخر: الانقطاع و الکلال» [8]

و قال الراغب:«الإبداع: إنشاء صنعه بلا إختذاء – بدون ا قتدا – و لا اقتداء، و البِدعه فی المذهب إیراد قول لم یتسنّ قائلها و فاعلها فیه بصاحب الشریعه و أماثلها المتقدّمه و أصولها المتقّنه»[9]

بنابراین، ما نباید از کلمه بدعت بدمان بیاید، چون بدعت به معنای نوآوری است ولذا بستگی دارد که چه چیز را نو آوری کنیم، اگر واقعاً در یک مسأله علمی نوآوری کنیم،‌ این چیزی بدی نیست،‌ چون خداوند منان خودش را بدیع السموات و الأرض معرفی می‌کند، بستگی دارد که ما در چه موردی این کار را انجام بدهیم، تا کنون بدعت را از نظر لغت معنی کردیم، اما بدعت در قرآن و سنت فقط مخصوص جایی است که تصرف در شریعت کنیم در حالی که در شریعت اصلی ندارد، ﴿إدخال شیء فی الشریعه﴾ در حالی که در شریعت برای خودش دلیل و اصلی نداشته باشد. چرا دو تعبیر آوردم و گفتم: دلیلی و اصلی در قرآن نداشته باشد؟ چون ممکن است دلیل نداشته باشد، اما یک اصلی در قرآن داشته باشد، بدعت در قرآن فقط مخصوص مورد خودش است، ولذا می‌فرماید:﴿ وَرَهْبَانِیهً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایتِهَا فَآتَینَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ﴾[10] .

ما ننوشته بودیم، بلکه آنها ‌ از پیش خود رهبانیت را آورده‌اند، که بشر برود در کوهها زندگی کند و از جامعه فرار کند، بنابراین،‌بدعت در کتاب و سنت، ‌تدخُّل در شریعت است، چیزی که اسلام آن را نگفته، یعنی نه دلیلی دارد و نه اصلی.

البدعه فی الکتاب و السنهلکنّ‌ البدعه فی الکتاب و السنّه تختصّ بما استحدث بعد رسول الله صلّی الله علیه و آله من الأهواء و الأعمال فی أمور الدین، و قد نصّ علیه الراغب فی قوله: البدعه فی المذهب إیراد قول لم یتسنّ قائلها و فاعلها فیه، کلّ‌ذلک یُعرِب عن أنّ إطاهر البدعه المحرّمه، هو الإحداث فی الدین، و یؤیّده قوله سبحانه فی نسبه الابتداع إلی النصاری بإحداثهم الرهبانیه و إدخالهم إیّاها فی الدیانه المسیحییه، قال سبحانه: ﴿ وَرَهْبَانِیهً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایتِهَا فَآتَینَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ﴾.

بنابراین،‌ ما بدعت را از دو نظر معنی کردیم، ‌یعنی هم از نظر لغت معنی کردیم و هم از نظر قرآن، برای اینکه بتوانیم وهابیت را تا حدی محکوم کنیم، ‌کلمات علما را إنشاء الله در جلسه آینده می‌خوانیم.

 


0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟
نظری بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.